10/26/2003

همش تو این فکر بودک که برای امروز چی بزارم. تا اینکه الان چشمم به یه داستان قشنگ تو یه وبلاگ افتاد. ولی چون این داستانو قبلا خونده بودم و مطمئنم که مال نویسنئه ی اون وبلاگ نیست لینک وبلاگشو اینجا نمیزارم.



ـمن يك سنت پيدا كردم
پسر كوچكي ، روزي هنگام راه رفتن در خيابان ، سكه اي يك سنتي پيدا كرد . او از پيدا كردن اين پول ، آن هم بدون هيچ زحمتي ، خيلي ذوق زده شد . اين تجربه باعث شد كه او بفيه ي روزها هم با چشمهاي باز سرش را به سمت پايين بگيرد ( به دنبال گنج ! ) . او در تمام مدت زندگيش ، 296 سكه 1 سنتي ، 48 سكه 5 سنتي ، 19 سكه 10 سنتي ، 16 سكه 25 سنتي ، 2 سكه نيم دلاري و يك اسكناس مچاله شده 1 دلاري پيدا كرد . يعني در مجموع 13 دلار و 26 سنت .1
در برابر به دست آوردن اين 13 دلارو 26 سنت ، او زيبايي دل انگيز 31369 طلوع خورشيد ، درخشش 157 رنگين كمان و منظره درختان افرا در سرماي پاييز را از دست داد .1
او هيچ گاه حركت ابرهاي سفيد را بر فراز آسمانها در حالي كه از شكلي به شكل ديگر در مي آمدند ، نديد . پرندگان در حال پرواز ، درخشش خورشيد و لبخند هزاران رهگذر ، هرگز جزئي از خاطرات او نشد .

0 Comments:

Post a Comment

<< Home