9/30/2004

توی زندگی میشه جورای مختلفی زندگی کرد!!!!! نه. گیجگول نزن. بدیها حرفه چرت قرار نیست که بزنیم. نه؟
دوباره..
توی زندگی جورهای مختلفی زندگی کرد. میشه عاشق و دلداده بود. یادم به حرف سنت اگزوپری افتاد. پسرکی که خودش را به خاطر دخترکی زیبا رو و با ناز و افاده میکشد(خودکشی میکند) گویی که زندگی را بر سر هیچ معامله میکند. گویی که هیچ چیز از معنای زندگی در نیافته است.
بیراه رفتم باز.
دوباره:
توی زندگی میشه جورای مختلفی زندگی کرد. ببینید. اگه بخواید یه سایت طراحی کنید میتونید از همون اول بشینید پای فرانت پیج، فلش یا هر کوفت و زهر مار دیگه و سایتتون رو طراحی کنید. میتونید هم از یه سری قالبای آماده طراحی سایت استفاده کنید. که مثلا توی این سایت کلیش ریخته:
http://www.webdesignhelper.co.uk
در این حالت تنها کاری که میکنید اینه که مطالب خودتون رو وارد میکنید و شکل دهی رو به قالب میسپارید.
توی زندگی هم میتونید همین کار رو کنید و خودتون رو راحت کنید. مثلا تقریبا همه ی آدمای دین دار قالب زندگیشون دینشون هست و دیگه از فکر کردن به اینکه چی خوبه و چی بد تقریبا راحت شدن. دین مبین اسلام و مخصوصا شیعه هم که فقهش خیلی گستردست و دیگه تقریبا آب پاکی رو ریخته رو دست پیروانش. فقط مخصوص دین هم نیست. مثلا یه کمونیست، یا کلی فرقه و فلسفه و از این چیزها دیگه. (همه ی این جدا از اینه که یه نفر کلی تحقیق کنه و بعدش اسلام رو انتخاب کنه). و شق سومی هم هست که هیچ قالبی نداره. هرچه پیش آید خوش آید. که البته بی قالبی هم خودش یه جور قالبه...
برای وبلاگ هم همینطور هست. کلی قالب آماده ریخته تو اینترنت. اما من به شخصه خودم دوست دارم برای خودم قالب طراحی کنم. این خیلی خوبه. این که ذره ذره ی قالبم برام خاطره ناک هست. یه بار به قالب همین وبلاگ نگاه کنید. هیچی نیست توش. واقعا هیچی نداره. اما برای من خیلی با ارزشه. چون توی هر گوشه ش یه خاطره خوابیده. چون براش وقت گذاشتم
زندگی هم همیجور هست. میتونید بگید من مسلمونم و بعدش دیگه لازم نیست فکری درباره ی زندگی، درباره ی مرگ، درباره ی اینگه چرا زندگی میکنیم و خیلی چیزهای دیگه بکنید. اما من قالب زندگیم رو هم مثله فالب وبلاگم با عشق و علاقه ساختم. ممکن خیلی ضعیف تر از قالب یه مسلمون واقعی باشه. اما من به قالب زندگیم عشق میورزم. چ.ون میدونم که با دستای خودم و فقط برای خودم ساختمش. فقط برای خودم و نه هیچ کس دیگه.
سرتونو درد نیارم
هیچ اهمیتی هم نداره که اینجا کامنت بزارین یا نزارین چون نصف کامنتاتون مزخرفن. به من چه که فلانی بچه دار شده. یا به من چه که تو یه وبلاگ توپ داری .
خودم یه زمانی اینکاره بودم. با یه برنامه که نوشته بودم توی 300 تا بلگ ماله پرشین بلاگ کامنت میزاشتم. یادش بخیر. حالا که دیگه یه راه حل احمقانه زده که دیگه نشه این کارو کرد.
راستی.. قالب شما برای زندگی چیه؟

قالبی باید ساخت.

-آذین-

9/26/2004

دخترا وقتی تو قسمت status می‌نویسند single, انقدر بهشون گیر می‌دند، که مجبور می‌شند بنویسند commited و مگس‌ها رو بپرونند. پسرا وقتی تو قسمت status می‌نویسند commited, انقدر دوستان ازشون می‌پرسند که دختره کیه، که مجبور می‌شند بزنند دوباره single. جالبه.. نیست؟؟؟

-azin-
from:http://weblog.bachetehroon.com/

9/25/2004

پرستوها به جستجوی جانب آبی رفته اند.
چگونه سفر کنم؟ چرا؟
تو رفتی. تورفتی. گرچه هرروز دریچه ای بگشایی بر من و نگاهی
شاید هم لبخندی
زهر خندی
شاید هم فکر کنی که هستی
هه
چه خیال بی شرمانه ای
نشسته ایم زیر سایه ای دور از آفتاب سوزان . رهگذران زیر آفتاب میروند و می آیند. مارا که میبینند پوزخندی میزنند که این دو تا هم . . .
هه
دیگه توی دلم، توی مخم، نیستی. تو دیگه هیچی نیستی . حتی اگه ظاهرا به نظر نیات. حتی اگه باهات بخندم. دیگه روت هیچ حساب باز نکردم.
تو از همان اول هم نیامده بودی که حالا بخواهم رفتنت را عزا بگیرم
تبریک
تبریک
پرستو ها به جانب آبی رفته اند
من هم میروم
به جانب آبی تر

-آذین-

ما نمیدونیم
ما هیچی نمیدونیم
حتی نمیدونیم کی هستیم
از کجا اومدیم؟
به کجا میریم؟
دارم به این فکر میکنم که شاید هیچی نباشه!
نه کسی باشیم
نه از جایی اومده باشیم
نه بریم جایی
همه مون فقط نتیجه ی یه لحظه غفلت بابا و ننه مون هستیم
همین
همین و دیگه هیچی
بچه هامون هم حاصل اشتباه ما خواهند بود
فقط همین
همین و دیگه هیچ.
-azin-

۳) نظام خانواده در ايران محصول و برآمده از فقه است. اگرچه عرف به مراتب از فقه جلوتر است و بسياری از خطاهای استخوان سوز فقهی را با كلاه شرعی جبران كرده است، اما برای پيش روی بيشتر، شكل گرفتن گفتمانی خلاق و رو به جلو و گشودن عرصه های تازه و در نورديدن مشكلات، همچنان سنگينی فقه بر پای جامعه ی ايرانی حس می شود.
در نظام خانواده ی بر آمده از فقه، ازدواج و زناشويی نوعی معامله تلقی می شود كه بين صاحب اوليه ی (پدر يا جد پدری) كالای جنسی (دختر) و خريدار (شوهر) يعنی صاحب بعدی كالای جنسی (زن) انجام می گيرد. معنای لغوی نكاح (گاييدن) در اين مورد بسيار روشنگر و راهنماست. به عبارت ديگر در فرايند ازدواج از نظر فقها عشق (بدون عشق هم ازدواج صحيح است و هم زناشويي)، توافق (بدون توافق طرفين ازدواج در شرايطی می تواند درست باشد) و برابری (در ازدواج اصل بر نابرابری طرفين عقد نكاح است) طرفين ازدواج اهميت ندارد. اگر چه ممكن است برخی از فقها يا مذهبی ها به اين موارد اشاره داشته باشند، اما اين سليقه، سليقه ی دينی نيست - تاريخ تحول و تطور دين و فقه بر اين امر گواه است - بلكه به نوعی بازتاب عقل عرفی است. از اين منظر حل و فصل مسايل سكسی و خانوادگی در ايران در درجه نخست منوط به جای گزينی عشق، توافق و برابری جنسی به جای بردگی جنسی است، كه در زرورق پيچيده شده و به جامعه تحميل می گردد. تن دادن به تفكيك اجتماعی و تمايز كاركردی نهاد های مختلف، يعنی عدم مداخله ی نهاد های قدرت در اين عرصه ها، پيش شرط اين جای گزينی است.



-نوشته به صورت کامل. جالبه بخونیدش-

9/23/2004

نه حالشو دارم نه انقدرها ارزش قایلم که این رو فارسیش کنم.


azin713: salam
super_lizard2002: alek
azin713: khufi?
super_lizard2002: zendeam
azin713: hoom
super_lizard2002: to khoobi?
azin713: na
super_lizard2002: chete
azin713: http://www.douglas.bc.ca/psychd/courses/cool_illusions.htm
azin713: nemidoonam
azin713: halam khoob nist
azin713: hese badi daram
super_lizard2002: negaran nabash foghesh mimiri
azin713: are
azin713: age bemiram ke khoobe
azin713: rahat misham
azin713: vali age namiram ehtemalan sakht tare
azin713: dar haghighat daram risk mikonam o nemimiram
super_lizard2002: na in joora ham nist akharesh mimiri farghiam nemikone che ghadr zende boodio zajr keshidi
azin713: hoom
azin713: chemdoonam
azin713: felan ke zendam
super_lizard2002: negaran nabash mimiri
azin713: be nazaram mordan ie kari mese nahar khordane
super_lizard2002: baraye hishkas ham mohm nist k mordi
super_lizard2002: shayad
azin713: hich chi baraie kasi mohem nist az in nazar khialet rahat bashe
super_lizard2002: ye kam rahat tare
azin713: mordan rahat tare?
super_lizard2002: chera masalan age ghabl az emtahana bemiri bache ha tatil mikonan kolli ham khoshal mishan
super_lizard2002: are
azin713: in vasat mordane man naghshi nadare
azin713: oona mikhan emtehanashoono aghab bendazan
azin713: tanha chizi ke bara adama ahamiat dare eshgh o haleshoono
azin713: va dige gheir az in hichi mohem nis
super_lizard2002: pas behtare baraye to ham hamina mohem bashe na mordanet
azin713: mordanam baram mohem nist
azin713: faghat hanooz in ghodrato nadaram ke ba chizaii ke baghie bahash hal mikonan hal konam
azin713: i am trying
super_lizard2002: (to all) man hanooz nafas mikesham
super_lizard2002: adat mikoni
azin713: chikara mikoni inrooza?
super_lizard2002: dars mikhoonam
azin713: dige chi?
super_lizard2002: hamoin
super_lizard2002: hamin
super_lizard2002: zajr ham mikesham
azin713: chera?
super_lizard2002: chon kare dige nadaram bokonam
azin713: na
azin713: to khodet delet mikhat zajr bekeshi vagarne kar baraie anjam dadan zziade
azin713: iani priority e zajr keshidan barat az kheili karhaie dige bishtare
super_lizard2002: to mitooni injoori farz koni
azin713: man injoori hokm mikonam
azin713: va motmaenam ke chizi gheir az in nist
super_lizard2002: har joor rahati
azin713: to ham faghat dari khodeto gool mizani
azin713: in joori rahat taram
super_lizard2002: aslan nazaret dar in mored baram mohem nist
azin713: aslan baram mohem nist ke nazaraam baraie kasi mohem bashan ia na hamoontour ke nazare kase dige ii baram ahamiati nadare
azin713: http://sourceforge.net/people/
azin713: mikham beram
azin713: kari nadari?
super_lizard2002: na
azin713:
super_lizard2002: az avvalam kari nadashtam
super_lizard2002:
azin713: bad akhlagh
-تموم شد-
-azin-

9/16/2004

h

9/10/2004

--این نوشته یک نوشته ی جک گونه همراه با چاشنی بی احترامی است. گمانم بر این بوده که افراد مفعول ظرفیتش را داشته اند. پیشاپیش معضرت می خوام . اگر هم وضعیت خیلی فجیعه بگید تا سانسورتون کنم.--
دیشب خوابی دیدم بس عجیب که میخواهم برای شما بتعریفم.

من بودم و سروش هم بودش. داشتیم میحرفیدیم که یهو آیدین پرید اون وسط )حالا اینو که از آسمون اقتاد یا از تو زمین در اومد رو دیگه خدا میدونه). گفتم بابا آیدین هرم بلاگت اینترنتو از بیخ و بن سوزوند. اما ایدین که استثناعا کلی فکور به نظر میومد زیر لب هی میگفت عمه پدی. عمه پدی. تازه فهمیدیم که شوهر عمه پدی افتاده و مرده.
شکوفه که انگاری گوش وایستاده بود و خیلی اصرار داشت که ثابت کنه که حرفامونو گوش نکرده اومد وایستاد کنار ما و شروع کرد به گریه کردن (عر زدن) . منم که از شما چه پنهون اینجور مواقع غیر از خنیدن کار مفیدتری ازم بر نمیاد.
سروش داشت میفکرید که مشکل گریه شکوفه رو چه جوری حل کنه و آیدین هم داد میزد که بابا، آخه چرا ما ساکتیم؟؟؟؟ منم که مثه یه احمق به تمام معنی واستاده بودم اونجا و میخندیدم.
تازه بعد از کلی خندیدن یادم اومد که گیلی رو صدا بزنم. هنوز دودل بودم صداش بزنم یا نه که دیدم یکی سوار بر قالیچه ی جادوییش، وووشت ووشت کنان نزدیک میشه. من که میدونستم الان چی میشه زود خودمو یه جایی قایم کردم. تا اینکه ووووووووووشششششششت. گیلی اومد و همه ی کسایی که اونجا بودن از عرصه ی هستی ساقط شدن. فقط صدای یه جیغ بنفش از دور میومد که نشون میداد فرشته(potion) داره به ما نزدیک میشه.
در همین گیر و دار بودم و داشتم گیلآوا رو نیبت به قضیه توجیه میکردم تا اینکه یه دفعه دیدم من به ذات خودم تبدیل شدم.
واییی. نمیدونید چه قدر اون صحنه وحشتناک بود. من یه تفاله ی چای هستم. آره. درست شنیدید. یه تفاله ی چای.
الناز اولین کسی بود که من رو در هیبت یک تفاله چای دیده بود. هر هر زد زیر خنده (این کار کاملا ازش بر میومد) و من کاملا حس میکردم که کاش میشد الان باهاش درباره ی یک تفاله ی چای بودن حرفید. ولی خب خودمم خندم گرفته بود. از پوشن با اون کلاه بوقی مسخره ش. و هم تیمیاش که یه دونه روبوکاپ هی دورشون میچرخید. کبوتری با شاخه ی زیتون به طرفم اومد و یه بچه لاشخور انداخت توی دستام. اوخی. چه بچه لاشخور نازی بود. ولی مردنی بود. بچه لاشخور رو چپوندم توی دهن الناز که صدای خنده ی معصومانه ش پایه های آسمون رو داشت میرمبوند.
دست آخر همه من رو ول کردن و رفتن چون به هرکدوم یه فحش آب نکشیده نثاریده بودم و از طرف دیگه یه تفاله انقد ارزش نداشت که کسی پیشش باشه. یا حتی سال به سال ازش خبری بگیره. یه تفاله ی چایی فقط یه تفاله ی چاییه و هیچوقت نمیتونه مثل یه چایی خوب و خوش عطر باشه.
اینجا بود که با نوازش های مامانم از خواب بیدار شدم و در فکر فرو رفتم. هرکی گفت در چه فکری فرو رفتم؟

-azin-

9/05/2004

مساله ای نیست
ما دیگه عادت کرده بودیم
3 روز اصفهان همایش کشوری شبکه ی مدرسه داشتیم. تنصافا بهترین غرفه رو ما (غرفه ی ریاضی ) داشتیم. کلی شلوغ بازی و از این حرفا. روزی که تموم شد دوباره همون حس های بد قدیمی با یه خرده چاشنی تنهایی ریخت تو دلم.
--

عمر گل کوتاهه.